بکتاشبکتاش، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

بکتاش

پارک رفتن بکتاش

بکتاش جونم دیروز با مامان بزرگ و خاله رفته بودیم پارک خیلی بهت خوش گذشت از روی سرسره که میزاشتمت بیای پایین کلی ذوق میکردی و وقتی هم که ما برات دست مزدیم کلی می خندیدی و خودتم دستاتو می بردی بالا که برای خودت دست بزنی     قربون دست زدنت برم   من آخه هنوز دست زدنم خوب بلد نیستی فقط می تونی ی بار به هم بزنیشون کلی هم ازت عکس انداختم آخراش دیگه خودت هم واسه سر خوردن  تلاش میکردی و خودتو هل میدادی که بیای پایین           ...
1 ارديبهشت 1392

میهمانی رفتن بکتاش

دیشب بکتاش با مامان و باباش رفته بود عروسی     خاله سارا دوست مامانش البته اول می خواست بره خونه مامان بزرگش اما مامان بزرگش خونه نبود و مجبور شد با مامان و باباش بره عروسی اول که رفتیم فکر کردیم اذیتمون میکنه و زود مجبومون میکنه که بر گردیم اما اونجا خیلی آقا بود و کلی بهش خوش گذشت و کلی شادی میکرد و آخر شب هم اصلا نه به فکر خواب بود نه هیچی دیگه سر شام هم زد ی لیوان و شکوند این اولین خرابکاریهایی که داره شروع میکنه انجام بده البته بعد از شکستن عینک خالشو  ی سری خرابکاری های دیگه آخر شب هم که راه افتادیم دنبال عروس و داماد و بردیمشون خونشون و آقا بکتاشم توی ماشین انقد که خسته شده بود گ...
1 ارديبهشت 1392

سفر مشهد

سلام عزیزم چهارشنبه هشتم شهریور ٩١ که به علت اجلاس ٥ روز تعطیل کرده بودن من و شما و بابا همراه با دوستای مامانی و بابایی رفتیم مشهد مقدس البته اونا یک روز زودتر از ما رفتن و ما هم فردا به اونا ملحق شدیم ساعت ٥بعد از ظهر از تهران راه افتادیم صندلی عقب ماشین رو جلوشو پر کردم که شما راحت اون عقب چهار دست و پا هم راه بری و سختت نباشه ،کلافه هم نشی شما هم کلی از این ایده استقبال کردی و خوشحال شدی و اصلاً هم اذیتم نکردی و برای خودت اون عقب با توپا و اسباب بازی هات بازی میکردی  ، توی همه مسافرتایی که با هم میریم آخرش که می خوایم بیایم همه دیگه نمی تونن ازت دل بکنن انقدر که شیرین کاری می کنی فردا بعد از ظهر یعنی پنج شنبه  همگی  رف...
1 ارديبهشت 1392

آش دندونی

سلام عمرم دیروز سه شنبه یازدهم مهر ماه به مناسب دندون درآوردنت مامانی برات آش دندونی درست کرد که خیلی هم خوشمزه بود دستش درد نکنه  عزیزم حالت اصلا خوب نیست شبا هم که دو شبی هست  اصلا خوب نمی خوابی  پری شب که کلی آوردی بالا دیشب هم تب داشتی اسهال هم شدی زنگ زدم به دکترت گفت به خاطر دندونته اما من خیلی نگرانتم امیدوارم که زودتر خوب بشی چون واقعا فکرم درگیرت و ناراحتم برات از همه اینا گذشته چیزی که بیشتر نگرانم میکنه اینه که هیچی نمی خوری حتی به زور دندوناتم که ماشالله انقدر خوشگل و نازن  هر شب کلی نگاشون میکنم  و قربون صدقشون میرم  
1 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بکتاش می باشد